پس از مهاجرت شیخ دانیال به خنج چراغ فرهنگ این سرزمین به خاموشی گرایید تا حدود ۱۳۰ سال پیش که اولین مدرسهٔ علمیه توسط دهباشی حاج اسدالله، ساخته میشود. پس از آماده سازی مدرسه با چهارده حجره، به مبارکی نام چهارده معصوم، در زمان مرحوم میرزای شیرازی، دهباشی اسدالله به نجف رهسپار میشود تا به منظور تعلیم و تربیت مردم و رتق و فتق امور دینی، استادی به گراش دعوت کند. بدین ترتیب مرحوم شیخ علی رشتی از نجف به گراش تشریف فرما میشود. با حضور پربرکت مرحوم شیخ علی رشتی، که از بزرگان علم و تقوا به شمار میرفت، مدرسه علمیهٔ اسدی گراش فعالیت خود راآغاز میکند و مرحوم شیخ به ترویج مبانی اعتقادات اسلامی میپردازد.
پس از پنج سال، مرحوم شیخ علی رشتی، گراش را ترک میکند و به لار میرود. امروزه پس از گذشت بیش از یک قرن هنوز آثار ارجمند حضور مبارک شیخ در جای جای این شهر عطشناک علم به چشم میخورد. توجه بیش از حد مردمان بهمبانی و احکام دبن، تابناکی نور قرآن در قلب مردم و بزرگداشت شعایر اسلامی، نتیجهٔ زحمات حضرت ایشان بوده است. چراغی که شیخ علی رشتی برافروخت،بعدها توسط روحانیون بومی این سرزمین، مرحوم سید عباس، مرحوم سید محمود معصومی، مرحوم سید مرتضی سعادت، مرحوم شیخ علی اصغر رحمانی و دیگر رئحانیون، زنده نگاه داشته شد.
اولین آموزشگاه رسمی در سال ۱۳۱۹ در محل مدرسه علمیه اسدی- مدرسه علمیه چهارده معصوم کنونی – گشایش یافت و در همان سال پانزده دانش آموز را جذب کرد، اما اینک گراش با پنجاه واحد آموزشی، نزدیک به نه هزار دانش آموز را در خویش گنجانیده است.
علاوه بر کتابخانههای شخصی عالمان شهر، کتابخانههای دیگری نیز درگراش از مختصر رونقی برخوردارند، که میتوان به کتابخانههای امام حسن عسگری (ع)، مدرسه علمیه چهارده معصوم (ع)، مسجد صاحب الزمان(ع) و نیز کتابخانه عمومی گراش، اشاره کرد این کتابخانه، که در سال ۱۳۵۲ شمسی به همت یکی از نیکوکاران شهر ساخته شده، بالغ بر پنجهزار کتاب را به علاقه مندان و اعضا عرضه میدارد. البته این مجموعه، با توجه به روند رو به افزونی جمعیت، برای رفع نیازهای علمی- فرهنگی دانش پژوهان قابل توجه نیست و احداث مکان وسیعتر ضروری مینماید. که خوشبختانه بانی نخستین آن دیگربار پای عرصه خدمت نهاده، در امر نوسازی کتابخانه پیشقدم شده است. نیکوکاری های مردم ریشه در فرهنگ جامعه دارد. فرهنگی که ثمرهٔ خلوص نیت و همت طاقت سوز عالمان پیشین بشمار میرود. در سایه تلاشهای آموزگاران وارستهٔ دین، اینک بالغ بر شصت و چهار مسجد و حسینیه فعال در شهر وجود دارد این مکانهای مقدس در برپایی سوگواری ها، مجالس روضه خوانی، گردهمایی های قرانی و روایی و بزرگداشت آیین های الهی نقشی شایسته داشته، روح انفاق، دستگیری از فرودستان، عزت نفس و قناعت؛ در جامعه میپراکنند. بدین ترتیب گراش مردمانی پیشرو و پیشقدم در کارهای خیر دارد، و به جرات میتوان گفت که بیش از ۹۰٪ (نود درصد) از ساختمان های اداری، آموزشی، بهداشتی، درمانی و بناهای عمومی دیگر به همت عالی مردم ساخته شده است. حسینیه اعظم و بیمارستان امیرالمومنین (ع) از نمونههای بارز این آثار خیریه و عام المنفعه شمرده میشود، که توسط شیخ احمد انصاری ساخته شده است.
علاوه بر این روحیهٔ ایثارگری مردم در سالهای جنگ تحمیلی بیش از بیش آشکار گردید. میزان پرداخت های نقدی گراشیان در این جهاد به اندازهای بود که سید علی خامنهای، در یک سخنرانی از ایثارگری های این شهر کوچک تقدیر بعمل آوردند. شهیدان حماسه بزرگ، در دو گلزار شهدای ناساگ و برق روز، امروز در دل خاک خفتهاند تا فرداییان را سرانجامی سپید باشند.
تاریخ هر شهر و کشوری با پیدایی مدرک مکتوب آغاز میشود. از این نظر تاریخ این شهر به قرن سوم هجری بر میگردد؛ یعنی هنگامی که امیر محی الدین، از سوی سید عفیف الدین، شاه زندو، برای فتح قلعهٔ گراش و دعوت فرمانده و ساکنانش به اسلام، رهسپار میشود. هر چند از مدارک باستانی و مطالعهٔ گور ها ، مکانها و سنگ نوشتههای بدست آمده میتوان پیشینه گراش را تا قرن های پیشین نیز گسترش داد، اما آنچه از این اسناد تاریخی میدانیم، چندان زیاد نیست. تنها میتوان به این مساله اشارت کرد که گراش اولیه در حوالی دشتهای مجاور بوده است، چراکه هنوز برکهها ویرانههای خانهها و چاهی سنگ چین شده به صورت طولی، نشان از حضور ساکنان اولیه در دشت میدهد. این چاه، که در درهٔ دشت زیتون (خاگ زیت) قرار دارد در دل سنگها حفر شده، گرانبهاترین هدیه آسمانی را از ژرفای خاک به کام تشنهٔ زندگای میرسانید. با این همه از قرن سوم تا ششم هجری، از این سرزمین، گزارش مکتوبی بدست نیاوردیم و دیرینگی آن را باید مدیون سفر شیخ دانیال از گراش به خنج باشیم که خود منشا تاریخی برای این دیار شده است. شیخ دانیال در پی تحول درونی و روحیهٔ عزلتگزینی و عدم تمایل به امور دنیوی، در نیمه دوم قرن ششم هجری، از گراش به خنج راه میسپاد: « ... و شیخ دانیال داشت و مردی حاجی بود و صالح و پرهیزگار و زراعت کردی و او از دیه «گریش» بود، نزدیک «هنگ» و او را هفت فرزند بود. کوچکترین فرزندان، دانیال بود... چون مدتی بگذشت، بعد از آن دانیال از دیه «گریش» از پیش پدر و برادران بیرون آمد و روی در هنگ (خنج) نهاد».
گذشته از این آثار مکتوب که همچنان اسرار باقی مانده است. در یادداشتهای مسافرانی که رسم تجربه اندوزی از شهرها و روستاهای خشن و سرسخت آن روزگاران عبور کردهاند، نام گراش نیز به چشم میخورد. حاج زین العابدین شیروانی که از گراش دیدن کرده است مینویسد:
«گراش، بر وزن فراش قلعهای است خدا آفرین، در یک منزلی خطهٔ لار واقع، و آن یک قطعه کوه به شکل مخروطی و اطرافش واسع است و آن مانند تل بزرگی است از تحت الی فوق عمارت است و قرب هفتصد باب خانه در اوست و چند مزرعه مضافات اوست. آبش بسیار کم و اکثر اوقات آب باران در برکهها ذخیره نموده، به مصرف رسانند. هوایش به غایت گرم و نخلستان فراوان دارد و مردمش شیعی مذهب هستند».
مسافران و تاریخنگاران دیگری نیز از گراش و قلعه مستحکم آن کلماتی نگاشتهاند . اعتماد السلطنه مینویسد:«قریهای از قرای بلوک لارستان فارس؛ به این معنا که تل مخروطی بسیار مرتفعی است. در اطراف این تل خانه ساختهاند. خانه کدخدای «جراش» که غالبا مرد معتبر و با ادعایی است در قلعه تل میباشد...» میرزا محمد حسن فسایی نیز چنین نگاشته است: «قلعه گراش، کوه کوچکی است به قریه گراش، ناحیه مضافات شهر لار، پیوسته آبش از آب انبار بارانی است. به ده تفنگچی، پنجهزار نفر دشمن را دفع کند».
ناز نوشته فارسنامه ناصری میتوان نتیجه گرفت که گراش در گذشته به گونه قلعهای نظامی بوده، و قابلیتهای ویژهای نیز داشته است. اما اینکه این قلعه سر بر آورده از دشت و تک افتاده، چرا و به چه تناسبی باید این گونه توصیف شود؛ به حاکمیت و صدارت خانهای قدرتمندی بر میگردد که امور سیاسی، نظامی و اجتماعی منطقه را در برههای از زمان زیر نفوذ خود داشتهاند. با توجه به اطلاعات موجود ، خانهای گراش از اواخر دوره افشاریه نفوذ زیادی بر منطقه داشته، حتی به قلمرو حکمرانان همسایه نظیر بستک، جویم، بیدشهر و اوز نیز دست یازیدهاند. موقعیت استراتژیک این قلعه، لزوم استحکامات در برابر متجاوزان و همچنین تمایل حکام به خود مختاری قلعه گراش را مکانی مناسب برای ابراز چنین خواستههایی ساخته بود. علاءالدوله، در تاریخ لارستان مینویسد:«این قلعه دارای سه قلعه فوق هم بوده که قلعه اول محل سکونت مردم قریه گراش در آن بوده و قلعه دوم محل تفنگچیان و مستحفظین قلعه سوم آن محل حکومت حاکم گراش و خانواده اش بوده است. این قلعه دارای هشتاد آب انبار و مسجد و حمام و عمارت عالیه و مامن و پناهگاه مردم لارستان بوده است که در زمان رضاشاه آن قلعه خراب گردیده است»